از بارون دیشب زمین خیس بود
توی مسیری که میرفتم سر زمین
توی تاریکی با موتور خوردم زمین
محکم خوردم زمین .
درد داشت ولی تاریک بود
نمیدونستم چی شده و چقد اسیب دیدم
موتور افتاده بود و از دور صدای عروسی میومد
میزدن و میرقصیدن
بدون که موتور رو بردارم شروع کردن بالای
سرش رقصیدن
درد و خون و رقص
تنها تاریک و رقص
همه ما ته چاهیم فقط تعداد اندکی
به ستاره های اسمون خیره شدیم
چاره ای جز این نیست
،
موتور رو بلند کردم
از مسیر خیس و خاکی اومدم بیرون
چراغ و کیلومتر شکسته رو جمع کردم
و درد :)
رفتم پیش بچه ها و شب نشینی
به هیچ کدوم نگفتم چی شده
زندگی رنجیه که تنهایی باید کشید
...براي چند لحظه شادي.......برچسب : نویسنده : m2002a بازدید : 106