مثل زندگی

ساخت وبلاگ

از بارون دیشب زمین خیس بود

توی مسیری که میرفتم سر زمین

توی تاریکی با موتور خوردم زمین

محکم خوردم زمین .

درد داشت ولی تاریک بود

نمیدونستم چی شده و چقد اسیب دیدم

موتور افتاده بود و از دور صدای عروسی میومد

میزدن و میرقصیدن

بدون که موتور رو بردارم شروع کردن بالای

سرش رقصیدن

درد و خون و رقص

مثل زندگیمه

تنها تاریک و رقص

همه ما ته چاهیم فقط تعداد اندکی

به ستاره های اسمون خیره شدیم

چاره ای جز این نیست

،

موتور رو بلند کردم

از مسیر خیس و خاکی اومدم بیرون

چراغ و کیلومتر شکسته رو جمع کردم

و درد :)

رفتم پیش بچه ها و شب نشینی

به هیچ کدوم نگفتم چی شده

زندگی رنجیه که تنهایی باید کشید

...براي چند لحظه شادي.......
ما را در سایت ...براي چند لحظه شادي.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : m2002a بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1401 ساعت: 3:32